هذه بضاعَتُنا

هذه بضاعَتُنا
از وبلاگ نویسی دور شدم. همه چیز را می‌ریزم توی یک کانال برهوت. سنگ ریزه و الماس با هم. حیات جاودان را ازشان می‌گیرم. نوشته‌هایم دیگر عمق ندارند. نگاه جدیدی ندارند. بهشان جفا می‌کنم. انگار که یک رستاخیزی لازم است همه ما را برگرداند به وبلاگ نویسی. کاش پیامبری بودم برای این قوم از راه به در شده. این قومی که اسیر زرق و برق مجازآباد شده‌اند. ندایم را بهشان برسانید. راه بازگشت باز است هنوز.
همدم الملوک
۲۸ تیر ۹۸ ، ۰۹:۴۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

اعتراف می‌کنم هنوز هم بهش فکر می‌کنم. ته ته دلم منتظرش هستم. احمقانه است نه؟ اگر کسی ازم خواستگاری کند یا تو موقعیت‌های مشابه، دارم به او بد و بیراه می‌گویم که چرا نخواست با من آشنا بشود؟ از کجا معلوم همان کسی نبودن که او می‌خواسته است؟

به عاقل بودن خودم شک می‌کنم که چطور در این فضای مجازی از کسی خوشم آمده؟ کسی که من را نمی‌شناسد! خانواده‌ام را نمی‌شناسد و متقابلا من هم هیچ شناختی رویش ندارم. فقط در تعاملات معمولی که داشته‌ایم و متوجه شدم اعتقاداتش بهم می‌خورد. یک سری معیارهای دیگرم را هم دارد.

تو کانالم هست و مطالبم را می‌خواند. روزی نبوده بهش فکر نکنم. آنلاین بودنش را چک نکنم. از یاد خودم می‌برمش، اما لعنتی فراموشم نمی‌شود. آنقدر گستاخ نیستم که برای بار دوم بهش پیشنهاد بدهم. اهل دوست شدن و اینها هم نیستم.

گاهی به خودم می‌گویم دارم دوست داشتنش را به خودم تلقین می‌کنم. چون بهش فکر می‌کنم فکر می‌کنم دوستش دارم و همان کسی است که لنگه‌ی من است. اما آنقدر خودم را می‌شناسم که بتوانم تشخیص بدهم کی به دردم می‌خورد و کی نمی‌خورد. چرا ما دخترها نباید به فرد مورد علاقه‌مان برسیم؟

فقط می‌گویم خدایا! همه جوره مواظب خودم هستم و از این به بعد بیشتر هم مراقبم. خودت کمک کن. اگر به صلاح است، دست بجنبان. اگر به صلاح نیست، پس ذهنم را شیفت دلیت کن. الهی و ربی من لی غیرک...

همدم الملوک
۱۱ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
الان زمان بچگی نیست که اگه حوصله‌ت سر بره، آویزون مامانت بشی و هی سرش نق بزنی. بهونه این و اون رو بگیری و به هیچی راضی نشی. بچگی‌ت بلد بودی حال و هوای دیگه‌ای بسازی. یکی رو داشتی که پا به پات بیاد و هی لی‌لی به لالات بذاره. الان شرایط فرق کرده. بزرگ شدی. نباید حوصله‌ات سر بره. نباید احساس تنهایی کنی. احساس نیاز کنی. حوصله و تنهایی و افسردگی غلط می‌کنه بیاد سراغت.
الان که بزرگ شدی...
ولش کن اصلا. حوصله نوشتنش رو هم ندارم. برم یه نماز بخونم، یه چیژی بخورم، برم باشگاه شاید فرجی شد.
همدم الملوک
۲۱ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
مذهبی‌ها دارن شور مهریه کم رو درمیارن. همون جلسه اول بحث مهریه کم رو میکنن. یعنی چی؟ یعنی براشون فرقی نداره با کی ازدواج کنن، مهم اینه که مهریه‌اش کم و چهارده سکه باشه. اینا رو باید ریخت سطل زباله. درک و شعور درستی از زندگی ندارن. انگار نه انگار که منش و خلق و خوی دختره است که به زندگی معنا میده نه مهریه‌ی کمش.
موردها داشتیم معیارش مهریه کم، توقع کم، زیبارو، سفیدرو، قدبلند، چشم‌سبز، با اندامی متوسط بوده. آخه این چه تفکریه (عده‌ای از) شما مذهبیا دارید. فرق شما و اونایی که ادعای دین و مذهب ندارن تو چی باید باشه پس؟
داره معیارم به سمت مذهبی نبود طرف مقابلم تغییر میکنه.
همدم الملوک
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

از قدیم گفتن «فامیل گوشت آدمو میخوره، استخونش رو دور نمیریزه». هر چی باشه بد فامیل از خوب غریبه بهتره. تصمیمش برام آسون نیست و همه آرزوهام به باد میره، ولی خب چاره‌ای ندارم که به فامیل راضی بشم. این آخرین نفری بود که بهش اجازه دادم برای امر خیر اقدام کنه. از این به بعد فامیل بودن اولین و آخرین معیارم خواهد بود. بقیه‌ش به عهده خانواده. به هر کی دادن، دادن؛ به هر کی هم ندادن، ندادن. 

شاید بهتر باشه داشتن یه همسفر و همراه هم عقیده‌ی خودم، فقط یه آرزو باقی بمونه. شاید تنها بودن و غریب بودن، همچین هم بد نباشه. بد میگذره ولی شاید خیری توش باشه. ان مع العسر یسرا.

و حرف‌هایی که بین خودم و خداست.

همدم الملوک
۲۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر