هذه بضاعَتُنا

هذه بضاعَتُنا

نتونستم باهاش همدل بشم. برای همین هم باهاش رودربایستی دارم و نمیتونم باهاش یک رنگ باشم و بهش محبت کنم. از کی این زاویه بینمون پیدا شد رو نمیدونم. الان میگم اون مقصره، به این دلیل و اون دلیل و اون یکی دلیل. شاید هم انعطاف ناپذیری من هم باشه. همیشه با یه آدمی مثل خودم دوست میشم و میتونم باهاش بسازم. ولی خب اینکه آدم با همه بسازه نقطه قوته، شاید هم نقطه ضعف. ولی امشب که مرزبندی ها مشخص شد، خوب بود. اگر چه جلو بقیه جالب نبود، اما راحتم. کاش از روز اول مستقل میشدیم و جو ما گلیم و ما بلبلیم ما رو نمیگرفت.

همدم الملوک
۰۸ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
چقدر شیک و پیک حرف زدن سخته. اول کلاس گوشیم رو زدم روی ضبط کردن که صدام رو ضبط و کنم و بعد گوش بدم. افتضاح بود. گاهی میگفتم «تو» گاهی که یادم میومد میگفتم «شما». گه گاهی اول و آخر جمله رو میخوردم و نصفه نیمه حرف میزدم. چقدر مستمعین موقرند که هیچی نمیگن. یادم باشه دفعه بعد، با متنانت حرف بزنم. عجله نکنم. این قدر هم محکم حرف نزنم. روان و سلیس و سبک حرف بزنم. کاش این دور و ور یه صحرایی بود و هی میرفتم حرف میزدم و ضبط میکردم که کسی نشنوه. تا حالا چقدر خودتحویلی خوب حرف زدم داشتم. کف دستم نوشتم از قبل روی یک کاغذ بنویسم قدم به قدم باید چیکار کنم که تو کلاس، اینقدر گیج نزنم. ولی خب عب نداره، بزرگ میشم یادم میره.

جملات رو کامل ادا کنیم.
تکه کلام رو حذف کنیم.
مودبانه حرف بزنیم. شما، آقای فلانی، خانم بهمانی. که این رو هم نمیشه تو کلاس رعایت کرد مگر اینکه تو خونه و تو کوچه همینجور باکلاس حرف بزنیم.

همدم الملوک
۰۸ دی ۹۷ ، ۲۳:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
تصور کن یه مورچه از یه فیل خوشش بیاد. عاقلانه است اصلا؟ راستی تکلیف این عشق های مورفیلی چیه؟ کسی می دونه؟
همدم الملوک
۰۱ دی ۹۷ ، ۰۱:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر
یه صفحه سیاه رو تصور کن که زیرش نوشته «سه ماه بعد...» و بعدش من سر همون پله اولم. حرف تو کتم نمیره. «دیوونه! مجنون! عاشق! اون چش و چالت رو باز کن! مگه اینکه تو خواب ببینی».
همدم الملوک
۲۹ آذر ۹۷ ، ۱۹:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نماینده­ ی سراوان با کارمند گمرگ وارد مشاجره لفظی شده و کلیپی از این فحاشی­ ها در فضای مجازی منتشر شد. ایشان به همه ­­ی کسانی که در انتخابات رأی داده و او را منتخب کرده بودند، گفت: «خاک بر سرشون». بعد از آن فحاشی­ ها فضای مجازی پر شد از شعر و کلیپ طنز از این فاجعه و عده­ ای متأسف بودند که به جای فرستادن افراد اصلح به مجلس، فقط یک عده (...) فرستاده ­اند آن تو. چند روز بعد فیلم دیگری دست به دست شد. نماینده سراوان به منزل آن کارمند وظیفه شناس و شیرپاک­ خورده رفت، خم شد و دستش را بوسید و در کمال تأسف از او و همکارانش عذرخواهی کرد. این نماینده­ ی مجلس از ملت فهیم ایران تقاضا کرد که آن همه فحاشی­ را به پای سایر نماینده­ ها و مملکت نگذارند. چرا که ایشان در آن لحظه عصبانی بوده و از طرفی به قدرت پوشالی نماینده­ مجلس بودن، مغرور شده بود.

ایشان در مجلس جلسه­ ای غیر علنی تشکیل داد و ضمن قرآئت بخشی از نامه­ ی امیر المومنین به مالک اشتر گفت: «مالک بدان من تو را به شهرهایی می­فرستم که دچار دگرگونی  هایی شده ... درباره تو آن را می­گویند که تو درباره آنان می­ گویی ... کسی را بر دیگران انتخاب کن که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید ... پس برای عملکرد آنها مراقبی و جاسوسی راستگو و باوفا­ بگمار که مراقب پنهانی تو در کارهایشان باشند و وادار کننده آنها به رعایت امانت و مهربانی بر زیردستان ... و اگر گزارش جاسوسان تو بر خیانت آنها درست بود، به همین گواه اکتفا کن و کیفر او را با تنبیه بدنی بدو برسان. و آنچه در این مدت به دست آورده، پس بگیر، او را رسوا کرده و خیانت کار معرفی کن و طوق بدنامی به گردنش بیاویز» وی در ادامه افزود: «بنده­ ی حقیر در این صحن مجلس به اشتباه و خطای خودم اعتراف می­ کنم و امیدوارم دستگاه قضایی راه شکایت را بر آن کارمند وظیفه شناس باز بدارد و امنیت شغلی و غیر شغلی او را محفوض نگاه دارد تا هیچ مأمور دولتی و نماینده­ ی دیگری این حق را به خود ندهد که کاپیتالاسیون نانوشته ­­ی دیگری را سرِخود اجرا کند. درست است که ما با تکیه بر رأی این مردم به نان و نوایی رسیدیم، این دلیل نمی­ شود که بنده و امثال بنده رأی آنها را ضایع کرده و با آنها چنان رفتار کنم که پدر و مادرم نتوانند جلوی روی در و همسایه سر بلند کنند. از آنجایی که خداوند در مورد انسان می­ فرماید « إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً» بر ضعف و جهالت خودم اعتراف می­ کنم. از همه­ ی شما کمال سپاس را دارم».

این بیانات نماینده سراوان در مجازآباد سرازیر شد و نقطه­ ی امیدی در دل مردم روشن شد. از این تواضع و خودخوردی نماینده منتخب شان به وجد آمدند و گفتند «درخت هر چه پربارتر، افتاده تر». کاش این پایان ماجرا می شد.

همدم الملوک
۲۹ آذر ۹۷ ، ۱۷:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر