هذه بضاعَتُنا

هذه بضاعَتُنا

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

یه صفحه سیاه رو تصور کن که زیرش نوشته «سه ماه بعد...» و بعدش من سر همون پله اولم. حرف تو کتم نمیره. «دیوونه! مجنون! عاشق! اون چش و چالت رو باز کن! مگه اینکه تو خواب ببینی».
همدم الملوک
۲۹ آذر ۹۷ ، ۱۹:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نماینده­ ی سراوان با کارمند گمرگ وارد مشاجره لفظی شده و کلیپی از این فحاشی­ ها در فضای مجازی منتشر شد. ایشان به همه ­­ی کسانی که در انتخابات رأی داده و او را منتخب کرده بودند، گفت: «خاک بر سرشون». بعد از آن فحاشی­ ها فضای مجازی پر شد از شعر و کلیپ طنز از این فاجعه و عده­ ای متأسف بودند که به جای فرستادن افراد اصلح به مجلس، فقط یک عده (...) فرستاده ­اند آن تو. چند روز بعد فیلم دیگری دست به دست شد. نماینده سراوان به منزل آن کارمند وظیفه شناس و شیرپاک­ خورده رفت، خم شد و دستش را بوسید و در کمال تأسف از او و همکارانش عذرخواهی کرد. این نماینده­ ی مجلس از ملت فهیم ایران تقاضا کرد که آن همه فحاشی­ را به پای سایر نماینده­ ها و مملکت نگذارند. چرا که ایشان در آن لحظه عصبانی بوده و از طرفی به قدرت پوشالی نماینده­ مجلس بودن، مغرور شده بود.

ایشان در مجلس جلسه­ ای غیر علنی تشکیل داد و ضمن قرآئت بخشی از نامه­ ی امیر المومنین به مالک اشتر گفت: «مالک بدان من تو را به شهرهایی می­فرستم که دچار دگرگونی  هایی شده ... درباره تو آن را می­گویند که تو درباره آنان می­ گویی ... کسی را بر دیگران انتخاب کن که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید ... پس برای عملکرد آنها مراقبی و جاسوسی راستگو و باوفا­ بگمار که مراقب پنهانی تو در کارهایشان باشند و وادار کننده آنها به رعایت امانت و مهربانی بر زیردستان ... و اگر گزارش جاسوسان تو بر خیانت آنها درست بود، به همین گواه اکتفا کن و کیفر او را با تنبیه بدنی بدو برسان. و آنچه در این مدت به دست آورده، پس بگیر، او را رسوا کرده و خیانت کار معرفی کن و طوق بدنامی به گردنش بیاویز» وی در ادامه افزود: «بنده­ ی حقیر در این صحن مجلس به اشتباه و خطای خودم اعتراف می­ کنم و امیدوارم دستگاه قضایی راه شکایت را بر آن کارمند وظیفه شناس باز بدارد و امنیت شغلی و غیر شغلی او را محفوض نگاه دارد تا هیچ مأمور دولتی و نماینده­ ی دیگری این حق را به خود ندهد که کاپیتالاسیون نانوشته ­­ی دیگری را سرِخود اجرا کند. درست است که ما با تکیه بر رأی این مردم به نان و نوایی رسیدیم، این دلیل نمی­ شود که بنده و امثال بنده رأی آنها را ضایع کرده و با آنها چنان رفتار کنم که پدر و مادرم نتوانند جلوی روی در و همسایه سر بلند کنند. از آنجایی که خداوند در مورد انسان می­ فرماید « إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً» بر ضعف و جهالت خودم اعتراف می­ کنم. از همه­ ی شما کمال سپاس را دارم».

این بیانات نماینده سراوان در مجازآباد سرازیر شد و نقطه­ ی امیدی در دل مردم روشن شد. از این تواضع و خودخوردی نماینده منتخب شان به وجد آمدند و گفتند «درخت هر چه پربارتر، افتاده تر». کاش این پایان ماجرا می شد.

همدم الملوک
۲۹ آذر ۹۷ ، ۱۷:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
«دنیا برای مومن مثل قفس میمونه»، به این درجه ایمان نرسیدم که فقط از با خدا بودن لذت ببرم و غیر از اون برام برام مثل قفس باشه. ولی به این تجربه رسیدم که هیچ کسی غیر از خدا رو ندارم و غیر از خدا هیچ کسی باهام نمیمونه و به جز خدا نمیشه به کسی تکیه کرد. ولی خب چرا آدم باید زمانی به این برسه که تو دلش یه غمی داره؟ چرا وقتی همه درا به روی آدم بسته میشه باید به این چیزا برسه؟
ولی خب من از اونایی بودم که از اولش خدا رو دیدم. اگر چه سر به هوا بودم. اصلا شاید به خاطر همین سر به هوا بودنم باشه. خیلی خب خدا! بی حساب شدیم. ولی خدا کنه هیچ کسی غم تو دلش نباشه.
همدم الملوک
۰۱ آذر ۹۷ ، ۰۸:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر