هذه بضاعَتُنا

هذه بضاعَتُنا

۸ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

ما آدمها فکر میکنیم همیشه باید دانشمندا و نابغه ها باید از زندگیشون بنویسن و چاپش کنن. در صورتی که زندگی تک تک ما ارزش داره. یکی مثه من دوست داشتم مامانم اهل نوشتن بود از سیر تا پیاز زندگیش رو مینوشت و من میخوندمش. میفهمیدم چطور شب رو به روز رسونده و روز رو به شب. با اینکه فقط یه زن معمولیه. به خودم میگم من بنویسم و بمونه برای آینده بچه هام.

مگه میشه آدم یه عمر زندگی رو با همه تلخ و شیرینی هاش پشت سر بگذاره و حرفی برای زدن نداشته باشه. یه کار گر معمولی سراسر زندگیش رمز و رازه. سراسر تجربه است. سراسر فهم و شعوره. حداقل یه زندگی ساده و پاک داره که این روزا کم گیر میاد و گمشده امروز آدمی همین زندگی های معصومانه است با تمام ترش و شیرین هاش. حالا خدا کنه همت کنم مرتب و روزانه بنویسم.
همدم الملوک
۲۵ دی ۹۷ ، ۱۴:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

میدونی یکی از غم انگیزترین چیزهای دنیا چیه؟ اینه که آدم از یکی خوشش بیاد، ولی اون خوشش نیاد و اصلا به اینی که خوشش اومده، فکر هم نکنه. بعد اینی که خوشش اومده، روزی رو به شب نرسونه مگر اینکه به اونی که خوشش نیومده فکر کرده. منتظرش بوده. منتظر تلفنش. منتظر تصمیمش و منتظر خواستنش. سکانس غم انگیزش هم اینه که این فرد میدونه هیچ وقت این انتظار به وصال ختم نمیشه، ولی ته دلش، میخوادش و یه ذره امید، هر چند پوچ، داره. تو این جور مواقع من انتظار دارم خدا یه معجزه کنه و اینا رو به هم برسونه و خوشبخت هم بشن. الهی آمین.

همدم الملوک
۲۴ دی ۹۷ ، ۲۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بالاخره آدم به جایی میرسه که میبینه نباید منتظر ازدواج بشینه. تصمیم میگیره یه برنامه بلند مدت برای دوران مجردیش بریزه. تلاش کنه به سمت استقلال مالی، عاطفی و غیره بره. درس بخونه، سر کار بره، موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشه، علاقه ها و استعدادهای درونی خودش رو شکوفا کنه. اوقات فراغت به گشت و گذار و سفر بگذرونه. به کمال رسیدن آدم ها ربطی به مجرد بودن و یا متأهل بودن نداره. آدمی هست مجرد، به کمال رسیده ولی یک آدم متأهل نرسیده. برعکسش هم هست. پس مجرد و متأهل بودن ربطی نقشی در کمال آدم ها نداره. این تلاش خود فرده که خوشبختیش رو رقم میزنه. پس اگر مجردید و حس خوشبختی دارید، خدا رو شکر کنید و از زندگیتون لذت ببرید. اگر احساس خوشبختی ندارید، برید به سمت اینکه چه چیزی حس خوبی به شما میده. نگران مجرد بودن هم نباشد. آدم هایی هستن که روزی هزار بار آرزو دارن مجرد میموندن.

این برنامه ها رو برای خودتون بریزید و برای ثانیه به ثانیه اش خدا رو شکر کنید. اگر همسر خوبی خدا سر راهتون قرار داد، دو دستی بچسبیدش. اگر هم قرار نداد، بدونید پس توانایی این رو دارید که یه آدم قوی و مستقل باشید. در هر صورت آدم بنده ی خداست. چه مجرد باشه و چه متأهل. همینکه بدونی یکی هست با تمام قوا پشتته و همیشه حواسش بهت هست و برات جبران میکنه، برای آرامش درونی آدم کافیه. بقیه اش هم مهارتهای هست که هر کسی متناسب با خودت باید به دست بیاره. خوشبختی چیزی نیست که سراغ آدم بیاد یا نیاد. خوشبختی رو باید برای خودتون و یا خودمون خلق کنیم.
همدم الملوک
۲۴ دی ۹۷ ، ۱۸:۳۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

خب مثل اینکه اصلا اون دختر تهرانی نبوده و حوالی همون سیرجان بوده. دختر و پسر مصاحبه دادند و از امثال من عذرخواهی کردند که خاطرمون مکدر شده. واقعا هم مکدر شده بود. حالم گرفته شد و درس خوندن پر. حالا معادله و اصل قضیه همونه. این جنایتی بود که یک پدر آینده مملکت انجام داد و یک حماقتی از طرف دختری که مادر آینده است. پدر و مادر! میدونی یعنی چی؟ یعنی یه کارخونه انسان سازی. کم هم نیستن امثال اینها. من یه قدم برمیدارم، با یکی حرف میزنم، آسه میرم آسه میام و هی مواظبم که من قراره در آینده مادر بشم. سعی میکنم یه رزومه خوب و پر و پیمونی را برای بچه هام، نوه هام، نتیجه هام به جا بذارم. این نسل جدیدای جفنگی چی با خودشون فکر میکنن؟

همدم الملوک
۱۹ دی ۹۷ ، ۲۳:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
آنقدر از دست این دختر عصبانی شدم که به خودم گفتم حقش بود این بلا به سرش بیاد. جگرم آتیش گرفت. هنوز هم بغضش رو تو گلوم حس میکنم و دوست دارم زار زار گریه کنم. دختر باید این قدر احمق باشه؟ تو نیم وجبی 15 ساله چطور خودت رو راضی کردی از تهران تا کرمان بری؟ منتظر بودی چی گیرت بیاد؟ از خودت نپرسیدی بعدش چی؟
باز یه تأملی می کنم. این دختر هر چه قدر هم نادان بوده باشه، باز حقش نبود. چطور یه انسان میتونه این بلا رو سر یه دختر بیاره که با هزار امید بهش پناه آورده و حرفش رو باور کرده بوده؟ با بچه ها پچ پچ کردیم. یکی میگفت مقصر دختره بوده و حقش بوده کتک بخوره. برای چی بره به پسره و دوست دخترش فحش بده؟ من هم بودم همین بلا رو سرش میاوردم. اون یکی میگفت: ببین دختری که این جسارت رو به خودش داده و از تهران تا سیرجان رو رفته یعنی هیچی براش مهم نبوده! خودش رو برای بلای بدتر هم آماده کرده بوده! ولی من حرف اینا تو کتکم نمیره. از همه مردها متنفر میشم. حالا یه دختر نادانی کرد، انتظار من اینه یه مرد به جای اینکه مثل یه گرگ به کمینش بشینه، مثل یه منجی باشه و دستش رو بگیره و از منجلاب بکشه بیرون. یه روز این دختر بزرگ میشه و خوب و بد رو از هم تشخیص میده.

+ اگه یه روز به جنس زن برخوردید، جوانمردی خودتون رو به رخ بکشید نه گرگ بودنتون رو.
همدم الملوک
۱۸ دی ۹۷ ، ۱۷:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر